به تنهایی ام افتخار می کنم
چون میدانم
تحمل تنهایی بهتر از
گدایی محبت است....
به تنهایی ام افتخار می کنم
چون میدانم
تحمل تنهایی بهتر از
گدایی محبت است....
به سلامتی خودمون که دیگه
نه بحث میکنیم
نه توضیح میدیم
نه دنبال دلیل می گردیم
فقط نگاه می کنیم و
سکوت میکنیم و فاصله می گیریم
.....
همیشه دل تنگی بخاطر نبودن کسی نیست!
گاهی بخاطر بودن کسی است که
حواسش به تو نیست
کسی که تو حرفاش
زیاد میگه "بیخیال"
بیشتر از همه فکر و خیال داره
فقط دیگه
حال و حوصله بحث نداره!!
روزها رفت یاد تو کم رنگ نشد
سال ها رفت دل ساده من
سنگ نشد,
ذهن من بستر صد خاطره با یاد تو بود,
نامت از صفحه این خاطره
کم رنگ نشد.
بعضی وقت ها خداحافظ
یعنی:نذار برم...
یعنی:برم گردون..
یعنی:سفت بغلم کن..و
سرمو محکم بچسبون به سینت
و بگـــــو:
خداحافظ و کوفت..
خداحافظ و زهر مار...
بیخود کردی میگی:
خداحافظ!
دفعه آخرت باشه!!
مال خودمی..
بـــــرو!!!!!!!
ترس از هیـــچ چـــــیز ندارم
وقـــتی یقین دارم هیچ وقت بیشتر از من
کســــی دوستت نخواهد داشت
بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد
بـــــــــرو!!!!!!!!
ترس برای چه؟
وقتی می دانم یک روز .....می اندازی به روی تمام
آنهایی که
بخاطرشان من را از دست دادی...
کسی که نشته استــ
همیشه خسته نیسـتـــ
شاید جایــــی برای رفتن نداشته باشد
کسیــ که نشستـــه استــــ
شاید خسته باشد
شاید همه جارا گشته باشد و خسته باشــد
کسی که نشته اســتــ
حتما گم کرده ای دارد
علیرضا روشن
تنـــــــهایی مـــــن عمــــیق
ترین جای جهـــــــان است
و انگشــــتان تو هیچــوقــــــتــ
به عمق فاجـــعه پی نخواهند بـــــــرد.......
فکر نمی کردم
به جرم عاشقی این گونه مجازات شوم
دیگر کسی بــــسراغم نخواهد آمد
قلبـــــــم شتـــابان میزند
شمارش معکوس برای انفجــــــــار در سینــــه ام
و من تنـــــهایی خود را در آغوش می کشـــــم
تنـــــهــا مــــــانــــــده ام.....
خسته ام از روزها....روزهای شعاری..
لحظحه های کاغذی را..روز و شب تکرار کردن..
خاطرات بایگانی...زندگی های اداری..
خنده های لب پریده...گریه های اختیاری..
رونوشت روزها را..روی هم سنجاق کردم..
شنبه های بی پناهی..جمعه های بی قراری..
عاقبت پرونده ام را..با غبار آرزو ها..
خاک خواهد بست رزوی..باد خواهد برد باری...
قیصر امین پور
نزدیـــــــک شدن به افـــکار دختـــــری که روز ها مــــــــــردانه با زندگی میجــــــــنگد امـــــــــــــــــــا... شب ها با لشــــــــتش از هــــــق هـــــــق دخترانه خیــــــــــس است..
من از جنس زمینم خوب میدانم
که گل در عقد زنبور است
ولی از یک طرف سودای بلبل
یک طرف خال لب پروانه را هم دوست میدارد..!
من از جنس زمینم خوب میدانم که اینجا جمعه بازار است ودیدم عشق را در بسته های زرد کوچک،نسیه میدادند..
در اینجا قدر نشناسند!
مردم شعر حافظ را به فال کولیان اندازه میگیرند
نیا باران ..
نیا،زمین جای قشنگی نیست
گاهي دلت مي خواهد همه ي بغض هات از توي نگات خونده شن
نه التماس میکنم ،نه خیره خیره نگاهت..
فقط آه میکشم و سکوت میکنم همین آه برای تمام زندگیت کافیست... من غرورم را به راحتی به دست نیاورده ام که هروقت دلت خواست خردش کنی..!! "غرور من اگر بشکند " با تکه هایش شاهرگ زندگی تو را نیز خواهد زد...
عشق یعنـــــى آنقـــدر در تــــو غـــرق شـده بودم ڪـه از تــلاقـى نگاهــــــم بـا دیگـــــرى احســاس /خیــانتـــــ/ میڪردم ولی حیف که تو....
چگونه استـــ حال من… با غمـــ ها می سازمــــ… باکنایه ها می سوزمــــــــــ… به آدم هایی که مرا شکستند لبخند می زنمـــــــــ… لبخندی تـــلخـــــــ…. خــــــــــداونــــــــــــــــــــدا… می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ… از تــــــــــــــو و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر فقط یک قبـــــــــــــــر… در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمـــــــــ خــــــــدایـــــا خــــــسته ام خــــــستهـــــــ…
باید بازیگر شوم ، آرامش را بازی کنم … باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم … باز باید مواظب اشک هایم باشم … باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم … ”
خــــــدا جــونــم
اینکه قلبم شکست به درک...
اینکه تنها شدم هم به درک...
اصلا دلمم شکست به جهنم!
ولی این منو آتیش میزنه که خودمو زنده گذاشتی
تا جلوی این شکسته ها شرمنده شم..
meeerccccc azz dadashiaaaaaaaam k pishamaano havaamo daraaaaaaaan <3 doosetooon daraam
in vaas mehdiiee kholo chelaaaaaaaame k baadee modaathaa didaameesh :D
خانهام آتش گرفتهست، آتشی جانسوز.
هر طرف میسوزد این آتش،
پردهها و فرشها را، تارشان با پود.
من به هر سو میدوم گریان،
در لهیب آتش پر دود؛
و زمیان خندههایم، تلخ،
و خروش گریهام، ناشاد،
از درون خستهء سوزان،
می کنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
خانهام آتش گرفتهست، آتشی بیرحم.
همچنان میسوزد این آتش،
نقشهائی را که من بستم بخون دل،
بر سر و چشم در و دیوار،
در شب رسوای بی ساحل.
وای بر من، سوزد و سوزد
غنچههائی را که پروردم به دشواری.
در دهان گود گلدانها،
روزهای سخت بیماری.
از فراز بامهاشان، شاد،
دشمنانم موذیانه خندههای فتحشان بر لب،
بر من آتش بجان ناظر.
در پناه این مشبک شب.
من بهر سو میدوم، گریان از این بیداد.
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
وای بر من، همچنان میسوزد این آتش
آنچه دارم یادگار و دفتر و دیوان؛
و آنچه دارد منظر و ایوان.
من بدستان پر از تاول
اینطرف را میکنم خاموش،
وز لهیب آن روم از هوش؛
زآن دگر سو شعله برخیزد، بگردش دود.
تا سحرگاهان، که میداند، که بود من شود نابود.
خفتهاند این مهربان همسایگانم شاد در بستر،
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر؛
وای، آیا هیچ سر بر میکنند از خواب،
مهربان همسایگانم از پی امداد؟
سوزدم این آتش بیدادگر بنیاد.
میکنم فریاد، ای فریاد! ای فریاد!
مهدی اخوان ثالث